گاهی اوقات ..

بابی ومن

به افکار روی آنتن آخر شبا میگن کابوس

 

نه برای من شده کابوس.

 

دوس داشتم خواب بابی با اون  شلوار مکعبیش رو ببینم. بهش بگم یه جا تو شهر بیکنی باتن برام جور کن چون من از خونه رفتن متنفرم. حاضرم به جات تا صبح هزار تا  همبرگر سرخ کنم  یا باهم پدر اون اختاپوس بی ریخت رو  دربیاریم .با  اون کلش خیلی منو یاد یه اختاپوس دیگه  میندازه که بوی سیگارش داره  خفم میکنه .همین عصر   با پاتریک  بریم شکار عروس دریایی.بعد وسطش تو  از اون خنده های مسخرت کنی و دوتا دندون خرگوشیت بزنه بیرون. وسط بازی برام یه حباب بزرگ درست کنی تا سطح دریا  باهاش بالا بیام و ازاون بالا یهو هم زمان کله ناخدا  از آسمون سر دربیاره و باهم آهنگ تیتراژ اول کارتون رو بخونیم. حاضرید بچه ها 

 

هان

 

صداتونو نشنیدم

 

منو تو فریاد بزنیم 

 

بله ناخدا 

 

حاضرید بچه ها

 

بله ناخدا 

 

صداتونو نشنیدم

 

بعدش از وسط یهو  دست ناخدا با یه سوزن   ظاهر بشه وبگه کور خوندی یا شایدم گور بابای همتون چون  نمیزارم  از اینکی هست بالاتر بری ، حباب منو بترکونه و دوباره برگردم  انتهای اقیانوس

 

دوباره پارازیت 

 

صدای برفکی که ولت نمیکنه. 

 

 

 

 

محمد
۲۶ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۰

هوووووم
جالب بود
ممنون

پاسخ :

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan