گاهی اوقات ..

دست کم احمق نیستم

تنفر یه حس عجیبی هست
اونم وقتی نسبت به اقوام در جه یک داشته باشی
ازیه لحاظ احساس میکنی ،چرا اصلا باید متنفرباشم؟
بعد وقتی یاده خاطرات میوفتی ،درک میکنی اونا بابت کاری که باهات کردن حتی یک بارم اضحار پشیمانی نکردن پس تو هم حق داری  حس تنفرتو برای خودت نگهداری شاید تسکین دهندت نباشه،شاید جز ضرر برات چیزی نداشته باشه ولی ته قلبت یه احساس رضایت میکنی که  دیگه  کاری که باهات کردن  رو  هرگز   فراموش نمی کنی، 
یه معادله ساده در عین حال منطقی
وقتی  از یکی ضربه خوردی اگه بغلش کنی بگی هنوز برام عزیزی ایندفعه باهربار مشت طرف مقابلت از درون خیلی بدتر از قبل شکسته میشی 
پس چه بهتر دست کش بکست رو بپوشی وبیای تو رینگ 
حداقل دیگه خیالت راحته ،دست کم احمق نیستی !

هم چنان تعطیلم

تقریبا یه هفتس احساس آزادی میکنم
تو این یه هفته که گذشت به جا 3 نصف شب خوابیدن شبا 9 شب میخوابم،2نصف شب بیدار میشم تا 5 صبح هم چنان بیدارم ،هرازگاهی به یخچال دم دستم ناخنک  میزنم،5 میخوابم تا 10:)))))))))
این یه هفته که گذشت درست برام حس تعطیلات رو داشت 
نه به تمییزی خودم رسیدم نه به تمییزی محیط اطرافم 
نه دستمالی کشیدم،نه حتی جای خوابمو جمع کردم
فقط کنار بخاری لم دادم ،از گرماش لذت بردم ،به هیچی فکر نکردم  حتی فکر کردن به خودمم   کنارگذاشتم
موهام شلختس 
قیافم  برای دیگران از بیرون داغون جلوه میکنه
ولی  خودم هم چنان فکر میکنم تو تعطیلاتم 
 تو تعطیلی ذهن  بدون بارندگی برف ، کل زمستون رو  میشه سر کرد ، فقط از بعدش خیلی وحشت دارم
Designed By Erfan Powered by Bayan