گاهی اوقات ..

سه حالت از یک تراژدی

اولین حالت- ساعت چهار صبح از خوب پامیشم . امشبم مثل  شبای گذشته به زور سعی کردم که  فقط بخوابم . من میخوابم که بیدار نمونم . من میخوابم که فقط احساس نکنم. من میخوابم که فکر نکنم. میخوابم که به یاد نیارم دارم درد میکشم ولی بامزس .وقتی تنها هدفت خوابیدن باشه خود خوابیدنم ازت فرار میکنه . این روزا من دنبالش میدوم و درست زمانی که فکر میکنم به این لحظه باشکوه نزدیک شدم . چن لحظه بعد درست ساعت چهار صبح از خواب میپرم وبعد تمام طول شب سعی میکنم برای اینکه فکر نکنم فقط از این طرف حال به اون سمت حال پذیرایی. از این اتاق به اون اتاق . از خونه به سمت بالا پشت بوم . از آشپزخونه به سمت بالکن . از بالکن به سمت   پایین نگاه کنم و خیره بشم به خیابونی که پرنده  توش پر نمیزنه . این جریان ادامه داره  تا اینکه اسمون تغییر رنگ میده و من  دل میبندم به اون لحظه ای که باید اولین تابش پرتو خورشید رو نصیب خودم کنم چون از دست خالی رفتن میترسم . انگار این تنها چیزی که از شب زنده داری بایدحتی به زورم شده به دست بیارم . اولین تماشاچی یه طلوع دوباره  بودن درصورتی که خودم توقسمت تاریک درونم  خفه میشم  .چقدر دلم تنگ شده برای اون قسمت از زندگیم  که برای هر امتحانی خوابم میگرفت  . . حتی اون زمان فکر کردن به بالشتمم برام لذت بخش بود.

دومین حالت - چقدر از این قیافه خندونم حالم بهم میخوره . انگار این لبخند رو به زور رو صورتم چسبوندم باهاش همه جا میرم که چی رو ثابت کنم . هربار که جریانی منو تا مرز دیونگی میکشونه چقدر راحت میتونم همه چی رو زیر این لبخند بپوشونم . درواقع همه چی زیر این ماسک قلابی داره له میشه . بیشترش احساساتمه  که فرصت ابراز پیدا نمیکنه . همه این احساسات محصولات خوبی نیستن ومن به عنوان تولید کننده . دلم میخواد خط تولیدشو متوقف کنم.

سومین جالت - درست زمانی که دارم میخندم . . وقتی از بیرون میام خونه . وقتی از خونه میرم بیرون . وقتی تو تاکسی نشستم واهنگ مورد علاقه مو گوش میدم . به اون حس رهایی فکر میکنم. فکر کردن به اینکه داری اخرین نفس زندگیت رو میکشی مابقی لحظه های پیش روت یا حتی گذشته رو ارزشمند میکنه . بالای نود بار تا الان خودمو تو  این بازی ذهنی که راه انداختم تو یه تشت آب خفه کردم یا از جا لوستری حلق آویز کردم ودرست زمانی که داشتم از اون حس تهی بودن همه چیز لذت میبردم تازه فهمیدم هنوز اکسیژن دست از سرم برنداشته .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan