گاهی اوقات ..

من نیاز به دشمن ندارم

یه روز میرسه که دیگه هیچی برات اهمیت نداره

نمیدونم این خوبه یا نه 

ولی مطمعنم یه روز میرسه که نشستی کنار پنجره و به این فکر میکنی که همه چی چقدر کوچیک بود

چقدر بازی خوردیم 

 تو رو وقتی بازی میدادن نمیتونستی این قسمت از دنیارو هم تصور کنی که آخرش قراره همه چی وقتی به این فکر میکنی که بی اهمیت بود کنار همون پنجره تموم بشه .من پشیمونم . باور کن با تک تک سلول های بدنم میتونم هر روز سرود چه غلطی کردم رو برات اجرا کنم . روزی نیس که خودمو به کارای مسخره مشغول نکنم . که فقط فراموش کنم چهار ماه قبل داشتم به چی فکر میکردم . که فقط فراموش کنم حتی ارزشمند ترین آرزو هارو میشه با چند قرون پول کثیف قربانی کرد . و به حدی از خودم ضربه خوردم که دلم میخواد خودمو سلاخی کنم.اینجا هیچ قصابی وجود نداره جز خودم 

تو زندگیم هیچ کسی رو به اندازه خودم راغب ندیدم که بخواد تک تک چیزایی که دوس دارم ازم بگیره 

من نیاز به دشمن ندارم 

 

 

 

قاتل فارگو

قسمت آخر فصل یک فارگو

به قاتل تو سریال حسودیم میشه

به اینکه به هیچی احساس تعلق نداره

هیچ وابستگی

شیش ماه هویت جدید برای خودش می سازه

دوست جدید پیدا میکنه

کار جدید پیدا میکنه

دوست دختر جدید پیدا میکنه

آخرش چی..

تو آسانسور ترتیب همه شون رو میده

به این میگن نهایت دیوانگی یا  شاید رهایی

دوست داشتم یه روز بتونم همه چی رو بزارم و برم 

کاش میتونست از تو سریال بیاد بیرون

داخل گوشم بگه تو خیلی بی عرضه ای حتی برای خلاص کردن خودت

 

میخوای ترتیبت رو بدم؟

انتخاب کن

آره یا نه

بلند فریاد میزدم: آره

Designed By Erfan Powered by Bayan